جدول جو
جدول جو

معنی طاله مال - جستجوی لغت در جدول جو

طاله مال
احشام ولگرد و سرگردان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ تُ بَ)
آنکه از نمد کلاه سازد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که کارش تهیۀ کلاه نمدی از پشم و کرک است. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کلاه نمد شود
لغت نامه دهخدا
فرنجمشک، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
متملق و چاپلوس. سخت با دنائت و پستی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز در 260هزارگزی جنوب سقز و 6هزارگزی جنوب خاوری حسن سالاران. کوهستانی است و سردسیر. با 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا غلات و لبنیات وتوتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ دَ / دِ)
در اصطلاح بنایان کارگری که سفیدکاری ساده و بی گل و گچ بری کند
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم
که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد.
عبدالغنی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
پریشان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، از اتباع و مبدل تارمار است، رجوع به تارمار و تار و مار و تال و مال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساده مال
تصویر ساده مال
کارگری که سفید کاری ساده و بی گل و گچ بری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایه مال
تصویر خایه مال
چاپلوس، متملق
فرهنگ فارسی معین
چاپلوس، زبان به مزد، متملق، پست، لئیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دره ای در چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
آبی که در جوی لبریز باشد و به هنگام حرکت، شکل کمند مانندی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوکی که توله به همراه داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو ماده ای که زنگوله بر گردنش آویزان باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
احشام سرگردان
فرهنگ گویش مازندرانی
لبالب، پر
فرهنگ گویش مازندرانی
رمه ی گم شده
فرهنگ گویش مازندرانی